زندگي سياسي علاّمه مجلسي
در انديشه و زندگي سياسي علامه ي مجلسي ابهاماتي وجود دارد که چه بسا منشأ برخي از شبهه ها و برداشت هاي ناصواب انديشه و عمل سياسي اين انديش مند ديني شده است. براي رفع اين ابهام ها، مطالعه دقيق در ابعاد مختلف زندگي سياسي اين محدث بزرگ ضرورت دارد؛ امري که تحقيق حاضر به دنبال تحقق آن است. همان طور که پيش تر گفته شد، با وجود تحقيق ها و نگارش هاي بسياري که درباره ي شخصيت و ديدگاه هاي علمي علاّمه مجلسي انجام شده است. هنوز انديشه و رفتار او از منظر سياسي مورد مطالعه و بررسي دقيق قرار نگرفته است؛ بر همين اساس در اين فصل ما به تحليل و بررسي آن بخش از انديشه و رفتار سياسي وي خواهيم پرداخت که به عمد يا خطا مورد بي توجهي قرار گرفته و با بزرگ نمايي بخش هايي از زندگي سياسي اش، مورد داوري غيرمنصفانه واقع شده است. بدين ترتيب، شخصيتي که بيش ترين سعي را در ترويج مذهب و معارف شيعه داشته، و در زمان خود عامل ثبات سياسي ايران محسوب مي شده است، آگاهانه يا ناخودآگاه مورد تحريف و بي مهري قرار مي گيرد. دفاع از حريم فقه و فقاهت و علماي ديني و زدودن برخي ابهامات از چهره سياسي اين شخصيت مهم تاريخ تشيع، ضرورت اين بحث را ايجاب مي کند.
مطالب ارائه شده در اين گفتار، مستند بر منابع معتبر تاريخي و آثار علاّمه مجلسي و نيز اظهارنظرهاي مستشرقان و نويسندگان معاصر مسلمان درباره شخصيت مورد مطالعه ما است.
فعاليت هاي سياسي
علاّمه مجلسي در طول 73 سال عمر خود، با چهار تن از پادشاهان صفوي معاصر بود که به ترتيب عبارت اند از:1- شاه صفي، جانشين شاه عباس اوّل، (1038- 1052 ه.ق)
2- شاه عباس دوم (1052-1077 ه ق)
3- شاه سليمان صفوي (1077-1106 ه ق)
4- شاه سلطان حسين صفوي، آخرين پادشاه سلسله صفوي، (1106-1135 ه ق)
مجلسي بعد از رحلت آقا حسين خوانساري که منصب شيخ الاسلامي را در زمان شاه سليمان صفوي به عهده داشت، در سال 1098 ه ق با پيشنهاد و درخواست شاه سليمان به مقام شيخ الاسلامي دارالسلطنة اصفهان منصوب شد و تا پايان سلطنت وي در اين مسند باقي ماند. بعد از مرگ شاه سليمان (1105 ه ق) و جلوس شاه سلطان حسين به تخت سلطنت، علاّمه مجلسي دوباره از طرف شاه صفوي در منصب قبلي خود ابقا شد و تا سال وفات اش (1110 ه ق) عهده دار اين منصب بود؛ بنابراين علاّمه مجلسي به مدت هفت سال در دوران سلطنت شاه سليمان و پنج سال در زمان سلطنت شاه سلطان حسين، شيخ الاسلام اصفهان بود. وي در اين مدت به رسم معمول منصب امامت جمعه و قضاوت شهر اصفهان را نيز بر عهده داشت، مجلسي بعد از محقق کرکي که بعضي از مخالفان او را به مخترع مذهب شيعه ملقب ساختند(1)، از با نفوذترين علماي دوران صفوي است که متصدي اين مقام (شيخ الاسلام) بوده اند. از فعاليت ها و اقدامات مهم سياسي وي در دوران تصدي شيخ الاسلامي که در تاريخ اين دوران از آن ها سخن به ميان آمده است، به چند مورد اشاره مي کنيم:
1- نخستين اقدامي که مرحوم مجلسي بعد از به دست گرفتن اجراي احکام شرع در دوران سلطنت شاه سليمان انجام داد، شکستن بت کفار هند در شهر اصفهان بود:
روزي مسموع شيخ افتاد که جماعتي از کفار هند پنهاني بتي را که در شهر اصفهان بوده مي پرستيدند، پس حکم شرعي به شکستن آن بت صادر کرد و سعي و تلاش کفّار مؤثر نيفتاد و هر چه مال و منال و هدايا تقديم همايوني نمودند که بلکه آن داهيه را از سر معبود خودشان دفع کرده باشند، سودي نبخشيد و برحسب حکم نافذ آن عالم رباني، بت را شکستند.(2)
اهميت کار مجلسي در آن بود که بت ها را در پايتخت کشور مدعيِ شعار توحيد و نفي شرک و بت پرستي شکست و با اين اقدام، در زمان خود و بعد از وي مورد تحسين و ستايش عالمان ديني قرار گرفت، و به گفته ملک الشعرا: «اين عمل در ترويج شيخ، فايدتي بزرگ حاصل نمود».(3)
2- از فعاليت هاي سياسي ديگر علاّمه مجلسي در دوران سلطنت شاه سلطان حسين اين بود که براساس آن چه مورخان نوشته اند، در مراسم تاج گذاري شاه سلطان حسين صفوي، شاه اجازه نداد« کسي از صوفيان به رسم معمول شمشير سلطنت را زيب پيکر وي سازد و در عوض، انجام آن را از شيخ الاسلام خواست».(4) مجلسي با دست خود شمشير سلطنت را به کمر شاه بست و خطبه مراسم تاج گذاري را نيز انشا و ايراد نمود. شاه صفوي در مقام سپاس از اين اقدام مجلسي اظهار داشت که علاّمه در برابر اين خدمت چه خواسته اي دارد تا آن ها را برآورده سازد، علاّمه مجلسي سه خواسته را عنوان کرد: 1- منع شراب؛ 2- منع جنگ طوايف؛ و 3- منع دستجات کبوتر بازي، شاه نيز خواسته هاي مجلسي را پذيرفت و بلافاصله فرمان لازم را صادر کرد.(5)
در مورد خواسته ي دوم و سوم مجلسي، بايد اوضاع اجتماعي آن روز اصفهان و ديگر شهرهاي ايران را ملاحظه کرد: در آن عهد اشخاصي در پي ارتکاب اين اعمال، موجب اذيت و آزار شهروندان مي شدند و جنگ طوايف هم که بنيان گذار آن شاه عباس اوّل بود، پي آمدهاي ناگواري را، از فبيل کشته و زخمي شدن عده اي بي گناه به دنبال داشت. اين دو مسئله از مسايل و مشکلات اجتماعي آن دوران محسوب مي شد، به گونه اي که رفع اين منکرات جز با فرامين حکومتي ممکن نبود.
و اما درخواست نخستين او بسيار حائز اهميت است، به نظر مي رسد علاّمه مجلسي با تيزبيني و آينده نگري اي که داشت، متوجه انحطاط دولت مقتدر صفويه- در آينده نه چندان دور- شده بود، زيرا به يقين، وي از شراب خواري شاه سليمان و درباريان فاسد وي آگاه بود؛ پادشاهي که به گفته شاردن: «نمي توان باور کرد که تاب و تحمّل اين پادشاه در نوشيدن مشروب تا چه اندازه است شاه تقريباً هميشه مست است.. حتي اين پادشاه، بزرگان و اشراف را نيز مجبور مي کرد مشروب بخورند...»(6)
تاريخ صفويه مملوّ از گزارش هايي است که مورخان درباره ي مي گساري پادشاهان اين سلسله داده اند. پادشاهان صفويه، جز شاه طهماسب و احتمالاً شاه اسمايل اوّل و سلطان محمد خدابنده، به مي گساري و عياشي آلوده بودند و اعتياد به شراب در مورد جانشينان شاه عباس اوّل، يعني شاه صفي، شاه عباس دوم، شاه سليمان و شاه سلطان حسين از حد گذشته بود.
با توجه به شرايط نامناسب اخلاقي حاکم بر دربار صفوي و جامعه آن روز، مي توان گفت که علاّمه مجلسي از ابتداي تصدّي منصب شيخ الاسلامي در پي فرصتي بود تا فرمان منع شراب را از شاه صفوي بگيرد، به گونه اي که اين فرمان حکومتي شامل خود شاه و درباريان وي نيز بشود. با وجود احتمال آلوده شدن شاه جديد به باده نوشي و لزوم پيش گيري از آن، اظهار چنين خواسته اي به منظور اجراي يکي از احکام الهي، ضروري مي نمود. اين زمان براي علامه ي مجلسي بهترين فرصتي بود تا خواسته ي خود را عملي سازد؛ بنابراين آن چه را که وظيفه ي ديني و مسئوليت سياسي وي اقتضاد مي کرد، انجام داد؛ از اين رو نمي توان او را در حفظ و حراست از مملکت و يا دخالت در انحطاط دولت صفويّه (سقوط اصفهان) مقصر يا متهم دانست.
بنا به گزارش هاي تاريخي اين دوران، اقدامات علاّمه مجلسي در جلوگيري از آلوده شدن شاه صفوي به باده نوشي، با توطئه مريم بيگم، عمه ي پدر شاه، به شکست انجاميد، و شاه سلطان حسين نيز مانند اعقاب و پدران خود به شراب آلوده شد و به گفته مورخان «شاه از آن به بعد سخت پاي بند شراب شد، به طوري که ندرتاً هوشيار ديده مي شد و طبعاً ديگر قادر به تمشيت امور دولتي نبود».(7)
نتيجه ي ناديده گرفتن اين حکم شريعت، آن بود که شاه سلطان حسين بر اثر افراط در باده نوشي و عياشي چنان سست عنصر و بي اراده گشت که در حمله ي افغان، با دست خود تاج و تخت سلطنت را به محمود افغان تسليم کرد.
3- يکي ديگر از اقدامات سياسي علاّمه مجلسي، تأليف رساله ي مستقلي درباره «آداب سلوک حاکم با رعيّت» بود که در واقع، ترجمه ي عهدنامه ي مالک اشتر به همراه سه حديث ديگر به زبان فارسي ساده و روان براي استفاده حکام زمان خود مي باشد. از آن جا که مسلک علمي علاّمه مجلسي، اخباري بود سياستناه را نيز به اجبار با همان زبان تأليف کرد. مجلسي با مشاهده ي فساد دولتمردان صفوي و گرايش آن ها به عياشي، تجمل گرايي، اسراف و تبذير، راحت طلبي، ظلم و ستم به مردم و غفلت آنان از امور کشور داري، به نگارش اين رساله همت گماشت و هدف از تأليف آن را «تنبيه ارباب غفلت و اصلاح اصحاب دولت»(8) مي داند. تاريخ تحرير اين رساله که با عنوان «کيفيّت سلوک ولات عدل با کافّه عباد» نيز نام گذاري شده است، بنابر قولي به سال 1103 ه. ق در عهد سلطنت شاه سليمان صفوي است.(9)
4- مطلب ديگري که درباره ي رفتار و عملکرد سياسي علاّمه مجلسي بيان مي شود، اظهارنظرهاي او درباره شاهان صفويف و به بيان ديگر مدح وثناهايي است که وي در حق سلاطين صفويه کرده و در ديباچه ي برخي از کتاب ها و رسايل خود آورده است. گرچه وي در متن آثار خود به ندرت از شاهان صفوي سخن به ميان آورده، در ديباچه تأليفاتي که در عهد شاه سليمان و شاه سلطان حسين صفوي و در دوران شيخ الاسلامي خود نگاشته نيز اين دو پادشاه را مي ستايد. در اين جا به موارد اين سخنان در آثار مجلسي اشاره مي کنيم:
1- مقدمه ي کتاب حيات القلوب
علاّمه مجلسي چون اين کتاب را در عهد شاه سليمان صفوي تأليف کرد، در مقدمه ي آن به رسم معمول از اين شاه صفوي تعريف و تمجيد به عمل اورده و او را با اوصاف اغراق آميز مي ستايد. قسمتي از متن اين نثر متکلف چنين است:و چون موضوع اين کتاب مستطاب، بيان فضايل و کمالات و مناقب و معجزات و تواريخ اجداد گرام، و آباء فِخام عالي نسبي است که چراغ دودمان عزت اش از قنديل انوار (مثل نوره کمشکوة فيها مصباح) افروخته... اعني شاه آگاه، والا جاه، سپهر بارگاه انجم سپاه، سليمان نشان، دارا دربان، رعيت پرور و عدالت گستر، نهال رعناي بوستان صفوت و خلافت، سرو زيباي چمن ابهّت و جلالت و جهان بخش، دريا نوال، سايه ي رافت حضرت پروردگار ذوالجلال ... السطان سليمان، مدّالله أطناب دولته إلي ظهور صاحب الزمان و جعله من أنصاره و أعوانه عليه و آله و علي آبائه صلوات الرحمن، لهذا ديباچه ي آن را به نام نامي، و القاب گرامي آن اعلي حضرت مزّين و موشّح گردانيد....(10)
در مقدمه ي کتاب جلاء العيون نيز همانند اين تعبيرات آمده است.(11)
2- مقدمه ي کتاب حقّ اليقين، آخرين تصنيف علاّمه مجلسي
مجلسي در مقدمه کتاب حقّ اليقين بعد از ذکر علت تأليف، شاه سلطان حسين صفوي را چنين توصيف مي کند:... اعلي حضرت، شاهنشاه،ملايک سپاه، ظل الله، سيد و سرور سلاطين جهان، باسط مهاد أمن و أمان، مظهر ألطاف ربّاني، مهبط فيوضات سبحاني ... چراغ دودمان مصطفوي، و نونهال گلستان مرتضوي، انجمن افروز عدل و داد و شعله جانسوز نهال جور و بيداد، ممّهد قواعد عدل و تمکين، مشيّد بناي والاي شرع مبين، ... مصدوقه ي السلطان العادل، ظل الله...مسمّي بثالث أجداده الأکرمين الشاه سلطان حسين... مدّالله ظل جلاله علي رؤوس العالمين و شيّخ المؤمنين ببقائه إلي ظهور دولة خاتم الوصيين- صلوات الله عليه و آله و علي آبائه الطاهرين...(12)
3- خطبه ي جلوس شاه سلطان حسين بر تخت سلطنت
مؤلف کتاب دستور شهرياران که به گزارش وقايع و حوادث تاريخي سلطنت شاه سلطان حسين بين سال هاي 1105-1110 ه. ق و سال وفات علاّمه مجلسي پرداخته، ضمن گزارش مفصلّي از نحوه ي تاج گذاري شاه سلطان حسين، خطبه اي را که علامه ي مجلسي به دستور شاه صفوي تهيه کرده بود و در مراسم جلوس شاه صفوي بر تخت سلطنت خوانده شد، در اين اثر آورده است.(13)آغاز خطبه بسيار جالب توجه و مهم است و با آياتي از قرآن کريم شروع مي شود. مضامين آيات حاکي از قدرت، عزّت وقهر و غلبه ي خداوند، و نشان دهنده ي ضعف پادشاهان، مملوکيّت ملوک، مقهوريّت ارباب قدرت، تواضع جبابره در مقابل عظمت الهي و خضوع و ذلّت سلاطين در برابر خداوند است. عبارت هاي دلنشين اين محدّث بزرگ شيعه در تحقير ملوک ظاهري و سلطنت صوري پادشاهان چنين است:
(تبارک الذي بيده الملک، و هو علي کل شيء قدير، نحمدک اللّهمّ مالک الملک تؤتي الملک من تشاء وتنزع الملک ممّن تشاء، و تعزّ من تشاء، و تذلّ من تشاء بيدک الخير إنک علي کلّ شي ء قدير)، لک العظمة و القدرة و البهاء، و الرفعة و العزّة و البقاء، وبيدک ملکوت الارض و السّماء وا نت العليم الخبير، و انت ملک الملوک، و ربّ الأرباب، و قاهر من في الأرض و السّموات، و اليک المسير، ملکت الملوک بقدرتک، و قهرت الأرباب بعزّتک، و تواضعت الجبابرة لهيبتک، و خضعت الرقاب لعظمتک، فکلّهم بعزّک يعتزّون، و من خشيتک مشفقون، وضعت عيرالمذلّةعن أعناق الملوک، فهم من سطواتک خائفون، فلک الملک و لک الحمد، و اليک يرجعون.(14)
وي پس از سلام و درود بر پيامبر(صلي عليه و آله) و ائمه معصومين(عليه السلام) به اجمال از خلقت انسان و تکريم و فضيلت او بر ساير مخلوقات و نيز مقام خليفة الهي او ياد کرده و با اشاره به هدايت انسان و تدابير امور ديني و دنيوي بشر از سوي پيامبران و امامان، چنين مي گويد:
بعد از رحلت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و ائمه(عليه السلام) و غيبت آخرين وصيّ او در پس پرده ي غيبت، خداوند کليد فرمان روايي و کشورگشايي را به دست سلاطين عدالت شعار سپرده است.(15)
مجلسي در اين خطبه بعد از ذکر حديث «إذا أرادالله برعية خيراً جعل لها سلطاناً رحيماً؛ يعني هر گاه خداوند خير ملّتي را بخواهد، پادشاه مهرباني را بر آن ها مي گمارد»، در وصف و مدح سلاطين صفّويه مي نويسد:
... و مصداق اين مقال و مُصدق اين حال، احوال خير مال قاطنان(ساکنان) ايران جنّت نشان است که کافّه اهل اين ديار هدايت آثار، سال ها است که در ظل ظليل رأفت و عدالت. و حصن حصين شوکت و جلالت سلاطين معدلت آيين دولت صفويه- انارالله برهانهم و شيدالله ارکانهم- بر فراغ بال و رفاه حال، در مهد سلامت و مهاد استراحت آرميده اند.
مجلسي در ادامه ي اين گفتار، وظيفه يشرعي عموم شيعيان و مردم ايران زمين را قدرشناسي و سپاس از سلاطين اين سلسله بيان کرده و مي نويسد:
پس به فحواي«أشکرکم الله أشکرکم للناس» بر ذمّت همت کافّه ي شيعيان و عامّه ي مؤمنان که ضمير حقايق تصوير ايشان به نور ايمان منور گرديده، شکر نعمت هر يک از افراد انجاد اين سلسله ي عليّه که شموس فلک رفعت و جلالت. و اقمار بروج هدايت و ولايت اند، متحّتم و لازم است.(16)
وي در ادامه، ضمن اشاره به سلطنت نو پاي شاه سلطان حسين صفوي و تعريف و تمجيد از او، اين تبديل و تغيير سلطنت را از نگاه قضا و خواست الهي نگريسته و در وصف شاه جوان صفوي چنين مي نگارد:
اعلي حضرت، فلک رفعت... قهرمان عادل کشورستان... مطرز شعاع شرع سيدالمرسلين، مشيدبنيان دين مبين، حامي ثغور اهل ايمان، ماحي آثار بغي و طغيان، کاسر اوثان و اصنام، مروّج دين سيدّ الانام... اعدل سلاطين زمان ...کافل مصالح الملک و الملة بالعدل و الاحسان؛ مظهر آثار رحمت الله الملک المنّان السلطان... حسين خان مدّالله ظلال جلاله علي مفارق العالمين و شيدّ اساس دولته الي ظهور انوار خاتم الوصيين.(17)
علاّمه مجلسي در قسمت پاياني خطبه با سخناني مدح گونه، و دعا و آرزو براي استمرار سلطنت شاه صفوي، او را به اعتلاي دين مبين توصيه کرده و مي گويد:
..رايت شرع متين و عَلَم دين مبين حضرت سيدالمرسلين و ائمه طاهرين -صلوات الله عليهم اجمعين- به حسن نيّت وصفاي طويّت آن اعلي حضرت، از بسيط زمين به سوي آسمان رفعت و تمکين مرتفع و متعالي بوده باشد.(18)
سخنان علاّمه مجلسي درباره شاهان صفوي منحصر به موارد سه گانه ي فوق نيست. بلکه نمونه اي از اظهارات وي درباره ي سلاطين و دولت صفويه است. نظر به اين که محتواي ساير گفته هاي ايشان با آن چه در اين جا ذکر شد، چندان تفاوتي ندارد؛ لذا از نقل آن ها خودداري کرده و به فهرست اين مطالب در پاورقي اشاره مي نماييم.(19)
پي نوشت ها :
1-ميرزا محمد علي مدرس؛ ريحانةالأدب، ج5، ص 264
2- همان، ص 194
3- مهين پناهي، علاّمه مجلسي و آثار فارسي او، ص 66-67
4- لارنس لکهارت، انقراض سلسله صفويّه، ص 44؛ و سيد عبدالحسين خاتون آبادي، وقايع السنين و لأعوام، ص 541
5- لارنس لکهارت، پيشين، ص 44؛ و حسن طارمي، علاّمه مجلسي، ص 97
6- لارنس لکهارت، همان، ص 46
7-همان
8- محمدباقر مجلسي، بيست و پنج رساله ي فارسي، ص 135
9- سيدمصلح الدين مهدوي، زندگي نامه علاّمه مجلسي، ج2، ص203
10-علاّمه مجلسي، حيات القلوب، ج1، مقدمه
11- همان، جلاء العيون، ص 3-4
12- همان، حقّ اليقين، ص 1-2
13- محمدابراهيم نصيري، دستور شهرياران، ص 21
14- همان
15-همان
16- همان، ص 22
17- همان، ص 23
18- همان
19- براي اطلاع از تفصيل سخنان علاّمه مجلسي درباره ي دولت و پادشاهان صفويه علاوه بر موارد سه گانه مذکور که در متن آمده است. ر.ک:الف) رساله ي، «ترجمه ي قصيده ي دعبل خزاعي»ضميمه ي بيست و پنج رساله فارسي، ص 53-55؛ مؤلف در اين مقدمه ي اين رساله که در پي درخواست شاه سلطان حسين به ترجمه ي آن اقدام کرد، پادشاه مزبور را با القاب و اوصاف اغراق آميز ستوده است.
ب) کتاب «زاد المعاد»: اين اثر مجلسي کتاب دعا است، مؤلف در مقدمه ي آن با اغراض صحيحي که داشته است شاه صفوي را ستايش مي کند. منتقدان علاّمه مجلسي، از جمله دکتر علي شريعتي، به دليل عدم مناسبت موضوع کتاب با تجليل از شاه صفوي در مقدمه ي آن وي را سخت مورد نکوهش قرار داده اند. ر.ک: علي شريعتي، تشيّع علوي و تشيّع صفوي.
ج)بحار الانوار: مجلسي در چندين جاي کتاب به مناسبت هاي گوناگون از سلاطين صفوي ياد کرده است. وي در مواردي بعضي از احاديث ملاحم را بر دولت صفويه تطبيق کرده و در جاي ديگر از باب احتمال حکم به اتصال حکومت صفوي به دولت امام زمان(عج) نموده، و يا براي استمرار و بقاي دولت اين سلسله دعا کرده است. اينک به موارد اين سخنان در بحارالانوار اشاره مي کنيم:
1- بحارالانوار، ج41، ص 301-302؛ ح32: مجلسي درا ينجا براي دولت صفويه و پادشاهان اين سلسله به سبب ترويج مذهب تشيع در ايران دعا مي کند.
2- بحارالانوار، ج50، ص 339؛ مؤلف در اين جا شاه سلطان حسين را به خاطر تعمير قبور ائمه (عليه السلام) در سامرا مورد تحسين و تمجيد قرار مي دهد.
3- بحارالانوار، ج52، ص 235-237؛ ح104: در اين جلد يکي از احاديث ملاحم (ملاحم به احاديثي گفته مي شود که در آن ها ائمه (عليه السلام) از وقايع و حوادث آينده جهان خبر داده باشند) (پيش گويي هاي) علي(عليه السلام) را که در بيان علائم ظهور امام زمان، (عج) مي باشد، بر دولت صفويه و بعضي از پادشاهان اين سلسله تطبيق مي کند.
4- بحارالانوار، ج52. ص 243، ح116؛ مجلسي در اين جا نيز مانند مورد قبل يکي از احاديث ملاحم را بر دولت صفويه تفسير مي نمايد.
5 - بحارالانوار، ج86، ص 89؛ علاّمه مجلسي در اين قسمت براي دولت صفويه به خاطر تعمير حائر حسين (عليه السلام) دعا مي کند.
سلطان محمدي، ابوالفضل، (1389)، انديشه سياسي علامه مجلسي،قم: مؤسسه بوستان کتاب، چاپ سوم
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}